جدول جو
جدول جو

معنی ساده دشت - جستجوی لغت در جدول جو

ساده دشت
(دَ / دِ دَ)
کنایه از عالم ملکوت و جبروت است و آن مجرد بود از اجسام. (برهان) (انجمن آرا) ، کنایه از فلک اطلس است که آن را فلک اعلی و (آنندراج). فلک الافلاک خوانند. (برهان) (انجمن آرا). کنایه از فلک اطلس که از نقش و کواکب ساده است. (آنندراج) ، کنایه از عالم ناسوت است که محض خیال و نمایش باشد. (برهان) ، افلاک سبعه، کنایه از زمین. (آنندراج) :
بپرسیدشان کاندرین ساده دشت
چه دارید از افسانه ها سرگذشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده دلی
تصویر ساده دلی
ساده دل بودن، سادگی و صداقت، زودباوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
راستگو، بی ریا، بی مکر و حیله، بی کینه، پاکیزه درون، زودباور
فرهنگ فارسی عمید
(لَ دَ)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در 7 هزارگزی جنوب لنگرود واقع شده، کوهستانی، معتدل مرطوب و مالاریائی است. 109تن سکنه دارد. آبش از رود خانه لیل و محصولش لبنیات و عسل است. شغل اهالی زراعت گله داری و شالبافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
نام دهی جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت. واقع در سه هزارگزی باختری کوچصفهان. دارای 850 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان مایوان بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 130 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دِ)
ساده دل بودن. ساده بودن. سلیم دلی. صاف صادقی. مقابل عیاری:
عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است
کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود.
منوچهری.
خامی و ساده دلی شیوۀ جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.
حافظ.
، نادانی. (شرفنامۀ منیری). بی عقلی. خفیف عقل بودن. ابلهی. احمقی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
سایه گستر. (ناظم الاطباء). پرسایه، دارندۀ جان و روح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دَ)
احتراماً. توصیۀ کتبی. سفارش کتبی در حق کسی: یک سایه دستی مرحمت فرمائید
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دِ)
مردم صادق و بی نفاق. (برهان) (آنندراج). بی نفاق. (رشیدی). ساده لوح. ساده جگر. سینه صاف. (مجموعۀ مترادفات). ساده. سلیم. سلیم دل. صاف صادق. بی مکر. بی حیله. بی تزویر. بی شیله پیله. که گربز نیست. پاک درون. پاکیزه درون: و بیشتر مردمانی اند ساده دل و خداوندان چهارپای بسیارند از گاو و گوسفند. (حدود العالم).
ساده دل کودکا مترس اکنون
نز یک آسیب خر فگانه کند.
ابوالعباس ربنجنی (شاعران بی دیوان ص 130).
یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد بهر چاره آماده دل.
فردوسی.
جوان ساده دل بود فرمانش کرد
چنان کو بفرمود سوگند خورد.
فردوسی.
چنین هم بود مردم ساده دل
ز کژیش چون گرددآزاده دل.
فردوسی.
بنموده همه راز دل خویش جهان را
چون ساده دلان هر چه بباغ اندر ناری است.
فرخی.
اگر ترک سخت ساده دل نبودی تن درندادی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 629).
خادم ساده دل منم که مرا
خادم ساده تن فرستادی.
خاقانی.
ساده دل است آب که دلخوش رسید
وز گرهی عود بر آتش رسید.
نظامی.
راز با مرد ساده دل و بسیارگوی و میخواره و پراکنده صحبت مگوی. (مرزبان نامه).
، خفیف عقل. (رشیدی). رعنا ونادان و بی عقل. (برهان). مردم خفیف عقل. (آنندراج). ابله. احمق. گول خور. زودباور. په په. چلمن:
من بنده که نزدیک تو شعر آرم باشم
آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله.
منوچهری.
نه بسنده ست مر این جرم و گنهکاری
که مرا باز همی ساده دل انگاری.
منوچهری.
گوئی که روزگار دگرگون شد
ای پیر ساده دل تو دگرگونی.
ناصرخسرو.
ابر را گفتم چه گوئی در محیط دست او
گفت هان درمیکشی یا نه زبانت را بکام
گفتمش چون ؟ گفت هرگز دیده ای ای ساده دل
فتوی از محض کرم مفتی ز ابناء لئام.
انوری (از شرفنامۀ منیری و آنندراج).
خوشی طلب کنی از دهر؟ ساده دل مردا
که از زکوهستانان زکوه خواست عطا.
خاقانی (از انجمن آرا).
بر سر این سرّکار کی رسی ای ساده دل
بر در این دار ملک کی شوی ای بینوا.
خاقانی (دیوان چ دکتر سجادی ص 35).
ساده دل شد در اصل گوهر تو
کاین خیال اوفتاد در سر تو.
این چنین بازیی کریه وکلان
ننمایند جز به ساده دلان.
نظامی.
بنوشابه شه گفت کای ساده دل
نواکج مزن تا نمانی خجل.
نظامی.
و چون قوی حال گشت و خلیفه مستعصم را بی رأی و تدبیر و ساده دل دید... (رشیدی).
عارفان خال سویدا را ز دل حک میکنند
اینقدر ای ساده دل نقش و نگار خانه چیست ؟
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
صادق و بی نفاق، مردم صادق و بی نفاق، بی مکر و حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده دلی
تصویر ساده دلی
ساده دل بودن سلیم دلی صاف صادقی مقابل عیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
((~. دِ))
زودباور، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
مبسّطٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
Simplified
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
simplifié
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
semplificato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
упрощённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
vereinfacht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
спрощений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
uproszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
简化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
simplificado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
সহজীকৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
سادہ کیا گیا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
simplificado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
ได้รับการทำให้ง่ายขึ้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
rahisishwe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
basitleştirilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
簡略化された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
간소화된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
disederhanakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
सरल किया हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
vereenvoudigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
מפושט
دیکشنری فارسی به عبری